شعر طنز:
مجادله در ادبيات بر سر يک خال!
حافظ:
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمر قند و بخارا را
صائب تبريزي:
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن کس چيز مي بخشد ز مال خويش مي بخشد نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را
شهريار:
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آن کس چيز مي بخشد به سان مرد مي بخشد نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دل ها را
طنزي که همينک! به دستمان رسيد:
خانم فاطمه دريايي هم در ادامه اين مجادله نوشته است:
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را خوشا بر حال خوشبختش به دست آورد دنيا را
نه جان و روح مي بخشم نه املاک بخارا را مگر بنگاه املاکم؟ چه معني دارد اين کارا؟!
و خال هندويش ديگر ندارد ارزشي اصلا که با جراحي صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکي، نه صائب دست و پاها را فقط مي خواستند اينها بگيرند حال ماها را!
و طنزي ديگري که هم اکنون! به دستمان رسيد:
آقاي محمدحسين شيباني ( مجنون ) در ادامه نوشته است:
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را نبخشم همچو حافظ من سمرقند و بخارا را
کنم تحسين خالق را به اين مخلوق زيبايش نه چون صائب کنم اهدا سر و دست و سر و پا را
تبارک گفت و مي گويم به شکري مدح باري را نه همچون شهريار بخشم تمام روح و اجزا را
بگويم من به آن خواهر مگو با تيغ جراحي ز بيخ و بن براندازند اينک خال عذرا را
و مجنون اين چنين گويد گذشته دور مهرويان جوانان اين زمان گردند دور دخت پولدارا!
نه بر حُسن و نه بر خالش فقط باباي پولدارش کند مفتون و دلداده تمام اين جوان ها را
گذشت ديگر زمان خال و ناز و عشوه دختر دو دستي مي کنند تقديم آن بانوي زيبا را!
و اين داستان همچنان ادامه دارد
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت